بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
پیوند عشق جاودان ما پیوند عشق جاودان ما ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
بابا محمودبابا محمود، تا این لحظه: 43 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
مامان سحرمامان سحر، تا این لحظه: 40 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

دخترم باران ، رحمت زندگی

یادبود بزرگ مرد عرصه چاپ و فرهنگ و هنر

این روزا خیلی دلگیرم و زیاد حال و حوصله نوشتن ندارم ، آسمون دلم ابری شده ، پارسال توی همچین روزایی عزیزی رو از دست دادیم که شاید همه مردم ایران نمی شناختنش اما اسمش مرفت که جهانی شود و کارهاش ماندگار است ، محمد زهرایی بزرگ مرد عرصه چاپ و فرهنگ و هنر، عزیزی که با از دست دادنش نه تنها خانواده اش بلکه کل اهل قلم جامه ی سیاه به تن کرد و به سوگ نشست . از او به یاد دارم که مرا تحسین می کرد در خواندن اشعار زیبای حافظ و می گفت : درست و به جای به کار میبری هر کلمه را. وقتی که خبر جوانه زدنت در وجودم را شنید صدای مرحبا و احسنتش را فراموش نمی کنم. و افسوس می خورم که دریغا حتی نتوانست تو زیبای کوچک مرا ببیند. روزی که بدنیا آمدی جز...
25 مرداد 1393

راه رفتنت مبارک

میدونم میدونم میدونم ...... ما تسلیمیم .... و از اینجا همتونو می بوسیم ..... قول میدیدم که از این به بعد زود به زود عکس ها مونو آپلود کنیم.....آخه دختر گلم راه افتاده و سرم شلوغ شده امروز دهم مرداد 93 است و دختر گل ما دیگه میتونه مستقل و بدون کمک راه بره  هورا.......هورا.....   ...
10 مرداد 1393

خاطرات و آلبوم 14 ماهگی

دختر گلم این روزها توی 14 ماهگی هستی و مثل همیشه شیرین و دوست داشتنی و عاشق کشف چیزها و جاهای جدید چند روزه که داری حسابی تلاش می کنی تا راه بیفتی ، تلاشت خیلی زیبا و دوست داشتنیه و من و آقای پدر کلی ذوق می کنیم. راستی من و بابا تصمیم گرفتیم که دیگه شما رو شبا بذاریم توی اتاق خودت چون هم تختت بزرگ تره و راحتر می خوابی هم دیگه خودتم بزرگ شدی جیگر مامان، چهار شب هم این کار و کردیم و تو فرشته من نهایت همکاری رو با ما می کردی، اما اتاقت خیلی گرم بود (چون اونجا کولر گازی نداریم) و تو هم به گرما حساس این بود که دوباره برگشتی توی اتاق بابا و مامان و قرار شد هوا که کمی خنک تر شد بری و توی اتاق خودت لالا کنی .   تو عاشق...
4 مرداد 1393

شیرین زبونیای باران

باران کوچولوی ما امروز دقیقا 14 ماه و 25 روزته و  ما هر روز شاهد گفتن کلمه های جدید با زبون شیرین تو هستیم و لذت دنیا رو می بریم: دایی             دادا                                            عدس            عدس برگ              برگ                                            همزن       &nbs...
4 مرداد 1393

عاشقانه هایی برای باران

سهم من از دنیا دختر کوچکی است به بزرگی تمام عاشقانه های دنیا چقدر آرامم دخترم که تو هستی .... در کنارمی و در قلب منی ..... به نگاه پاک و دستان مهربانت قسم که عاشقانه دوستت دارم .... بعد از انتظاری طولانی و گذشت 9 ماه عاشقی و دلدادگی و تحمل دردی عجیب اما شیرین ، باران من پا به  این دنیای خاکی گذاشت و زمینی شد تا همدمم باشد ..... مونس رویایی قلب من، رویای هر روز و شب من با تو بودن است .... با تو خندیدن با تو نفس کشیدن با تو راه رفتن و در آغوش گرفتن تو دستان کوچکت را می گیرم تا بلند شوی و راه بروی ..... تمام لذت زندگیم همین است می خواهم به تو یاد ...
31 تير 1393

بازی ها و شهربازی ها

بارانم تو عاشق هیجان هستی و بازی کردن  نیروی نشاط در تو عزیز دلم بالاست و خنده شیرین هیچ گاه از روی لبان زیبایت محو نمی شود این اولین شهر بازیه که رفتی خیلی خوشت اومده بود باران جونم با اسباب بازی های خاله بازی که خودش انتخاب کرده  باران خونه مامان بزرگیه و داره با عروسک عمه لیلا بازی میکنه یه روز آفتابی زمستان در کوهستان پارک خورشید شهربازی پروما باران در حال ماشین بازی دخملی عاشقه رانندگیه باران شب تولد یک سالگیش اینم هدیه تولد یکسالگیت (البته هدیه اصلیت پس انداز در دفترچه بانکیت بود) شب افتتاح اتاق جدید در خانه جدی...
26 تير 1393

ماهگرد سیزدهم

دختر گلم 19 تیر مصادف بود با سیزدهمین ماهگرد تولدت  تولد این ماهت با تولد عمو حسین یکی شده بود واسه همینم خونه مامان بزرگ برگزار کردیم مثل همیشه از دیدن کیک به وجد اومده بودی ،قربونت برم اینم یه عکس زیبا از باران با پسر عمه های عزیزش ...
19 تير 1393

خاطرات و آلبوم 13 ماهگی

بارانم دختر زیبای من اکنون یک سال از زمینی شدنت می گذرد و تو چهار فصل زیبای طبیعت را دیده ای و دنیا دیگر هیچ نیست جز مهربانی ، صداقت و انسان بودن دخترم اکنون تلاش کن به زیبایی زندگیت را بسازی سبز تر از سبزی درختان و ذخیره کنی هر آنچه در آینده به آن نیاز خواهی داشت از لبخند تا شادی ، از دوستی تا محبت ، از عشق و صداقت، از ترس تا تجربه و شاید از شکست تا عبرت. و من و پدرت همیشه در تک تک لحظات زندگی زیبایت در کنارت هستیم و تو را گرم در آغوش میگیریم و هدایت می کنیم تا بزرگ شوی نه آن بزرگی که بترسانی و .... بزرگ شوی عاقل شوی و مایه افتخار ، دوستت داریم.   اول ماه رمضون من و تو و مامان جونی رفتیم تهران خونه دایی جون،ا...
3 تير 1393