عاشقانه هایی برای باران
سهم من از دنیا دختر کوچکی است به بزرگی تمام عاشقانه های دنیا
چقدر آرامم دخترم که تو هستی ....
در کنارمی و در قلب منی .....
به نگاه پاک و دستان مهربانت قسم که عاشقانه دوستت دارم ....
بعد از انتظاری طولانی و گذشت 9 ماه عاشقی و دلدادگی و تحمل دردی عجیب اما شیرین ، باران من پا
به این دنیای خاکی گذاشت و زمینی شد تا همدمم باشد .....
مونس رویایی قلب من، رویای هر روز و شب من با تو بودن است ....
با تو خندیدن
با تو نفس کشیدن
با تو راه رفتن
و در آغوش گرفتن تو
دستان کوچکت را می گیرم تا بلند شوی و راه بروی ..... تمام لذت زندگیم همین است
می خواهم به تو یاد بدهم کلمه کلمه عشق و زندگی را، مهر و محبت و صفا را ، دوستی و عدالت را .....
می خواهم آغوشم، مادرانه ترین آغوش دنیا باشد برای تو .....
مادر بودن شیرین است ،آنقدر که فکر کردن به نوازش صورت پاک و معصوم تو مرا به اوج
می برد......
عاقبت در یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهد
آن زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر می نهد
بینمش روزی که طفلم همچو گل در میان بسترش خوابیده است
بوی او چون عطر پیک یاس ها در مشام جان من پیچیده است
پیکرش را می فشارم در برم گویمش چشمان خود را باز کن
همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی آغاز کن...
باید دختر باشی تا بدانی پدر لطیفترین موجود عالم است…
باید دختر باشی تا ته دلات قرص باشد که هیچوقت جای دست پدر روی صورتات نخواهد
افتاد مگر به نوازش!
باید پدر باشی تا بدانی دختر عزیزترین موجود عالم است…
تا پدر نباشی نمیتوانی درک کنی دختر داشتن افتخار پدر است!!!
باید دختر پدر باشی تا احساس غرور کنی…
باید پدر-دختر باشی تا بدانی چه شگفتیهایی دارد این عالم!
چه عزیز است اخم تلخ پدر و ناز دختر…
چه نازک است دل پدر که طاقت دیدن اشک دختر را ندارد…
باید پدر-دختر باشید تا درک کنید لذت زندگی کردن را ...
پدرم، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد
باشند!!!