بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
پیوند عشق جاودان ما پیوند عشق جاودان ما ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
بابا محمودبابا محمود، تا این لحظه: 43 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
مامان سحرمامان سحر، تا این لحظه: 40 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

دخترم باران ، رحمت زندگی

جشن تولد یکسالگی

زیبای من در این یکسالگی که خداوند مهربونی ها باران رحمتش را بر زندگی ما جاری کرده است . ما هم با عشق  بوییدیم و بوسیدیم و در آغوش گرفتیم میوه زیبای عشق جاودان مان را . و اکنون تو نو گل زیبای زندگی ما چون ستاره ای در قلب ها می درخشی و به ما انگیزه ای برای تلاش بیشتر و زندگی بهتر می دهی دوستت داریم و  خدا را سپاس می گوییم به خاطر بودنت تولدت مبارک دختر قشنگم با اینکه خیلی ها به من میگفتن امسال برات تولد نگیرم و میگفتن بچه های یک ساله چیزی از تولدشون نمیفهمن و اذیت میشن اما من و بابایی تصمیم گرفتیم برات تولد بگیرم که خیلی دوست داشتی و کلی ذوق کرده بود . شب قبل که خوابیدی من و بابا خونه رو تزیین ک...
23 خرداد 1393

باران در سال اول زندگی

  این عکس یک روزگی دخملی ،توی تخت بیمارستان، و پایان نه ماه انتظار من و آقای پدر واسه دیدن روی ماهش به زندگی ما خوش اومدی گلم                             باران جونم در 4 ماهگی دختری در 5 ماهگیش عشق مامان و بابا در 6ماهگی جشن تولد 6 ماهگی دختر گلمون و آغاز ورود به مرحله جدید زندگی ، خوردن غذا ، مبارکت باشه هستی ما باران و اسباب بازی ها در 8 ماهگی آشپز کوچولوی ما الان 9 ماهشه 10 ماهگی  ...
18 خرداد 1393

ماهگرد ششم

بارانم الان درست 6 ماهه که روز و شب در کنار مایی و به زندگی ما رنگی از عشق و آرامش دادی  نو گل خندان من به زندگی ما خوش اومدی عاشقتممممممممممممممممممممممممممممم   از تولدت عکس زیادی ندارم چون تو کوچیک بودی باید بیشتر به تو میرسیدم     ...
19 آذر 1392

سفر در 4 ماهگی

دخترکم 4 ماهگیت یه سفر کوتاه رفتیم تهرانبه تهران خاله جون انسیه با ما بود و تو رو هم جاده و خواب گرفته بود این بود که همه چی به خیر و خوشی پیش رفت از تهران بودنمون عکس زیادی ندارم. دخملم علاقه زیادی به عینک آفتابی داره    اینم مال وقتیه که از راه رسیدیم و حسابی بازی کردی و حالا هم مست خوابی خوابت خیلی خوب شده بود و دیگه ظاهراً از گریه شبانه و دل درد و کولیک خبری نبود. من و بابا از این بابت خیلی خوشحال بودیم و تصمیم گرفتیم در ادامه یه سفر هم به خطه زیبای شمال بریم  چون من توی جاده چالوس حالم بد می شه( یعنی جاده منو میگیره) بابایی هم لطف کرد راه رو دور تر کرد و از اتوبان قزوین -رشت ر...
6 مهر 1392

باران کوچولو و دوست جوناش

بارانم دختر زیبا و طناز من، این صفحه مخصوص تو و دوستای نازته که هر موقع نگاش کردی یاد دوستات بیفتی و یاد بازی و شیطنت و شادی و خلاصه سرزندگی   لطفا واسه دیدن عکسها به ادامه مطالب برین باران و سپنتای عزیزم (دوتایی ناراضی به نظر می رسند) باران و ستاره جونی   باران و فاطمه کوچولو   باران و آقا یوسف  بازم یوسف جون این بار خونه خاله الهام و اتاق آقا یوسف تولد یکتا کوچولو، هتل درویشی مشهد یکتا جون تولدت مبارک اینم عکس باران جون با میز کیک های یکتا امیر علی و امیر حسین عزیز ، برادرهای مهربون و دوست داشتنی   ...
20 تير 1392

غنچه زندگیمون متولد شد

باران رحمت زندگیمان به دنیا آمد دکتر بهم تاریخ زایمان رو گفته بود 92/3/21 منم امروز که هجدهم باشه از صبح شروع کردم به کارهای خونه و همه جا رو تمیز و مرتب کردم   سیلا جون و نیکتا جونم بهم زنگ زدن و کلی بهم آرامش دادن شبم که آقای پدر اومد خونه با هم رفتیم گشت و گذار و گردش خلاصه بستنی خوردیم و خوب خوش گذروندیم وقتی اومدیم خونه اول چایی خوردیم و بعد من چون مواد دلمه برگ انگور آماده کرده بودم نشستم وسط اتاق به دلمه پیچیدن.  آقای پدر اومد و گفت خوب تو چرا با این شرایط نشستی به همچین کاری عزیزم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حداقل تکیه می دادی تکیه دادن همان و پاره شدن کیسه آب همان ...
19 خرداد 1392

سفر کیش

من مامان شدم ،این آرزوی هر زنی است. تپش قلب یک موجود دیگر را در وجودت حس کردن شیرین و وصف ناپذیر است.لذت شیرین مادر شدن. هم اکنون سه ماه است که میوه عشق ما در وجودم شکل گرفته و ما بی صبرانه منتظر ورودش هستیم. بابا نی نی در یک اقدام سورپرایزی یک سفر کیش واسه تولدم بهم هدیه کرد که خدا وکیلی از عمرمون حساب نشد و واقعا عالی بود . توی چله زمستون ما ، اونجا باید با تی شرت می رفتی بیرون. خلاصه که عاااااااالی بود  عالی ....... عاشقانه دوستت دارم همسر عزیزم که حالا دیگه پدر شدی !!!!! راستی اینم بگم که  شانس با من یار بود در تمام شب ها توی قرعه کشی بازارها یکی از برنده ها من بودم و اینم عکس ها ...
16 دی 1391