بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
پیوند عشق جاودان ما پیوند عشق جاودان ما ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه سن داره
بابا محمودبابا محمود، تا این لحظه: 43 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
مامان سحرمامان سحر، تا این لحظه: 40 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

دخترم باران ، رحمت زندگی

سفر در 4 ماهگی

دخترکم 4 ماهگیت یه سفر کوتاه رفتیم تهرانبه تهران خاله جون انسیه با ما بود و تو رو هم جاده و خواب گرفته بود این بود که همه چی به خیر و خوشی پیش رفت از تهران بودنمون عکس زیادی ندارم. دخملم علاقه زیادی به عینک آفتابی داره    اینم مال وقتیه که از راه رسیدیم و حسابی بازی کردی و حالا هم مست خوابی خوابت خیلی خوب شده بود و دیگه ظاهراً از گریه شبانه و دل درد و کولیک خبری نبود. من و بابا از این بابت خیلی خوشحال بودیم و تصمیم گرفتیم در ادامه یه سفر هم به خطه زیبای شمال بریم  چون من توی جاده چالوس حالم بد می شه( یعنی جاده منو میگیره) بابایی هم لطف کرد راه رو دور تر کرد و از اتوبان قزوین -رشت ر...
6 مهر 1392

باران کوچولو و دوست جوناش

بارانم دختر زیبا و طناز من، این صفحه مخصوص تو و دوستای نازته که هر موقع نگاش کردی یاد دوستات بیفتی و یاد بازی و شیطنت و شادی و خلاصه سرزندگی   لطفا واسه دیدن عکسها به ادامه مطالب برین باران و سپنتای عزیزم (دوتایی ناراضی به نظر می رسند) باران و ستاره جونی   باران و فاطمه کوچولو   باران و آقا یوسف  بازم یوسف جون این بار خونه خاله الهام و اتاق آقا یوسف تولد یکتا کوچولو، هتل درویشی مشهد یکتا جون تولدت مبارک اینم عکس باران جون با میز کیک های یکتا امیر علی و امیر حسین عزیز ، برادرهای مهربون و دوست داشتنی   ...
20 تير 1392

غنچه زندگیمون متولد شد

باران رحمت زندگیمان به دنیا آمد دکتر بهم تاریخ زایمان رو گفته بود 92/3/21 منم امروز که هجدهم باشه از صبح شروع کردم به کارهای خونه و همه جا رو تمیز و مرتب کردم   سیلا جون و نیکتا جونم بهم زنگ زدن و کلی بهم آرامش دادن شبم که آقای پدر اومد خونه با هم رفتیم گشت و گذار و گردش خلاصه بستنی خوردیم و خوب خوش گذروندیم وقتی اومدیم خونه اول چایی خوردیم و بعد من چون مواد دلمه برگ انگور آماده کرده بودم نشستم وسط اتاق به دلمه پیچیدن.  آقای پدر اومد و گفت خوب تو چرا با این شرایط نشستی به همچین کاری عزیزم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حداقل تکیه می دادی تکیه دادن همان و پاره شدن کیسه آب همان ...
19 خرداد 1392

سفر کیش

من مامان شدم ،این آرزوی هر زنی است. تپش قلب یک موجود دیگر را در وجودت حس کردن شیرین و وصف ناپذیر است.لذت شیرین مادر شدن. هم اکنون سه ماه است که میوه عشق ما در وجودم شکل گرفته و ما بی صبرانه منتظر ورودش هستیم. بابا نی نی در یک اقدام سورپرایزی یک سفر کیش واسه تولدم بهم هدیه کرد که خدا وکیلی از عمرمون حساب نشد و واقعا عالی بود . توی چله زمستون ما ، اونجا باید با تی شرت می رفتی بیرون. خلاصه که عاااااااالی بود  عالی ....... عاشقانه دوستت دارم همسر عزیزم که حالا دیگه پدر شدی !!!!! راستی اینم بگم که  شانس با من یار بود در تمام شب ها توی قرعه کشی بازارها یکی از برنده ها من بودم و اینم عکس ها ...
16 دی 1391